تو که میدونی

تو که میدونی

تو که میدونی همه ی عمرو اونجا گذاشتمو رفتم

تو که میدونی بجز آغوش تو جایی نداشتمو رفتم اگه رفتمو تو

سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه اگه به جز خودم کسی نیست

که دلش برای من بسوزه نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم

,نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم نه

نمیگفتم آخه تحمل غمه منو نداری نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذاری,

بگو فهمیدی وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم غمه آیندت

بدجور نشسته بود توی همه ی وجودم اگه تصویری که ازم توی ذهنت بودو

و خرابش کردبه خاطر خودت دیگه ازم نخوا که پیشت برگردم نه

نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم نه نمیدونی آخه نخواستم

از چشم تو بیافتم نه نمیگفتم آخه تحمل غمه منو نداری نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذار

خیانت

خیانت

اعتراف می کنم به خیانت در نبودت با خیالت بودم چه کردی..؟

گاهی در فرا سوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی؟!!!

که همچون باران میباری.

. همچون باد گریزانی..و همچون تاریکی در هراسی حتی چشمانت

را در کلبه ی وجودش نیافتی تو خود، او بودی و او تو نبود...

چه بد کردیم به خود... هر چیز زمانی داردنفس هم که باشیددیر برسی

حکم

دم از بازی حکم میزنی !

دم از حکم دل میزنی !

پس به زبان قمار برایت می گویم :قمار زندگی را به کسی باختم که تک دل را با خشت برید !

جریمه اش یک عمر حسرت شد !

باخت زیبایی بود ! یاد گرفتم که به دل, دل نبندم

, یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم ,

دل را باید بر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بری نکنند