در بیست دقیقه خودتان را بهتر بشناسید

در بیست دقیقه خودتان را بهتر بشناسید

انتخاب های شما بستگی به هویت شما دارد، و هر انتخابی

که در زندگی داشته باشید، تعیین می کند چه فردی هستید.

هویتی که برای خود می سازید، تصمیمات، رفتارها، و اعمال شما است

که تکه های پازِل زندگی شما را تشکیل می دهند و کنار هم جور شده و

تصویر زیبایی  را می سازد که شما هستید.

تصویر شما چه چیزی را آشکار می کند؟

کشف اینکه شما چه هستید و که هستید کار ساده ای است:

شما همان چیزی هستید که خودتان سبب می شوید که باشید.

هر تصمیم شما بخشی از هنر وجودی شماست. در پی کشف و شناخت

خود باشید و شاهکار شما سرشار از امیال،

ترس ها و نگرانی های وجودی، سرگردانی ها،

و بی هدفی ها خواهد بود. تصمیم بگیرید که وجود بهتری از

خود خلق کنید و خود را بر اساس امیال، اولویتها، باورها و اعتقادات،

و استعدادهای خود طرح ریزی کنید، و شاهد یک شاهکار خواهید بود.

با انجام تمریناتی که در این مقاله به آنها اشاره می شود،

قادر خواهید بود خود را بشناسید، و بعد می توانید تصمیم بگیرید

که به چه انسانی تبدیل شوید.

وقتی تصمیم بگیرید که در راستای هسته ی وجودی

خود عمل کنید و راهی را دنبال کنید که انتخاب کرده اید،

در حال تغییر هستید. ممکن است کسی نباشید که در

آینده خواهید بود، اما فراموش نکنید که همان آدمی هم نیستید

که در گذشته بودید. پس باید ببینید که امروز که هستید؟

اگر بخواهید هویت خود را در دیگران پیدا کنید، عزت نفس،

و احساس ارزش شما هم بر انتخاب ها و نفوذ آنها وابسته خواهد بود.

اما اگر تشخیص دهید که خود وجودی مستقل هستید

، برحسب همان رفتار خواهید کرد.

برای ساختن یک شاهکار هنری، حدود تعریف و

سایه های خاصی وجود دارد. بدون زمینه طرح و سایه،

زیبایی تصویر از بین میرود. زمینه ی طرح باعث می شود رنگ ها

همانطور که سازنده و طراح آن در سر داشته به زیبایی جلوه کنند.

سایه های تیره، مثل اوقات سخت زندگی، می توانند قسمتی

از سفر زندگی ما را رنگ کنند. آیا اجازه می دهید این سایه های تیره هویت

شما را تعیین کنند، یا درمقابل آن می ایستید و آنچه که می خواستید باشید

را به جهان نشان می دهید؟ شما می توانید تصویری زیبا و درخشان خلق کنید،

پس سعی نکنید که پرده ی نقاشی خود را با سایه ها پر کنید و اجازه ندهید

که شاهکار هنری از آن بیرون بیاید. همین امروز تصمیم بگیرید که

 فرای محیط پیرامونتان قدم بردارید.

یک روز کودک 15 ماهه ام که سعی می کرد راه برود،

در کنار شومینه ی آجری خانه مان زمین خورد. لبش ترک خورده

و شروع به خونریزی کرد. گریه هایش بیشتر از جراحتی که برداشته بود

من را ناراحت کرد و با عجله به سمتش دویدم تا به او بفهمانم که هیچ اتفاقی

نیفتاده و همینطور که در آغوشش گرفتم، و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده دوباره

شروع به راه رفتن کرد. آن لحظه بود که با خودم فکر کردم چرا ما

نمیتوانیم همین کار را در زندگیمان انجام دهیم؟ کمی استراحت کنیم،

دل و جرات خود را به دست آوریم و دوباره امتحان کنیم. اما به جای اینکار

دقیقاً مثل پسر همسایه مان رفتار می کنیم که یک بار زمستان درون استخر

افتاد و چون آب سرد استخر باعث ترس او شده بود، دیگر هیچوقت

حتی نزدیک آن هم نشد. شما چطور زندگی می کنید؟ آیا هویتتان را

برحسب آسیب ها و صدماتی که دیده اید پی ریزی می کنید

یا اینکه برخلاف آنچه در گذشته برایتان اتفاق افتاده قدم برمی دارید؟

آنچه در زندگی بر شما اتفاق می افتد شخصیت شما را

تعیین نمی کند، بلکه این واکنش و عکس العمل شما نسبت به

آن اتفاقات است که هویتتان را می سازد.

اگر زندگی شما یک کتاب گشوده بود،

آیا مردم به خواندن آن علاقه ای نشان میدادند؟

آیا باورها و اعتقادات شما به هر طرف که باد بوزد می رود؟

آیا فکر می کنید که هویت شما فقط بستگی به کار و مقامتان دارد؟

آیا در سفر زندگیتان نیاز به نقشه و قطب نما دارید، یا می دانید که کجا

هستید و به کدام سمت در حرکتید؟ آیا از آنچه هستید اطمینان دارید؟

به طریق زیر می توانید هویت خودتان را تشخیص دهید:

برای انجام این تمرین باید صادق باشید.

اگر سعی کنید طوری پاسخ دهید که دیگران خوششان بیاید،

قادر به دیدن هویت خودتان نخواهید بود، بلکه شخصیتی ظاهری

و خیالی را خواهید دید. با خودتان صادق بوده و واقع بین باشید تا

بتوانید دریابید که واقعاً که هستید. ساده به نظر می رسد

اما آنقدرها هم آسان نیست. جرات صادق بودن می خواهد تا بتوانید

بفهمید که در چه جاهایی از شخصیتتان باید تغییر ایجاد کنید.

پس یک کاغذ بردارید و آماده ی نوشتن شوید.

اول    باورها و اعتقادات:  اعتقادات شما چیست؟

اولین چیزهایی که به ذهنتان می آید را روی کاغذ

بنویسید و تا جایی ادامه دهید که فکر می کنید

پاسختان کامل شده است. 5 دقیقه وقت برای این

مرحله کافی است. ببینید چه چیزهایی تعیین کننده ی

حد و حدود اخلاقی شماست، به شما قدرت می دهد

و ارزش های فلسفه ی زندگیتان کدام ها هستند؟

اعتقادات شما در مورد خدا و زندگی معنوی

اعتقادات شما درمورد خودتان: باورهای فکری،

جسمی و احساسی شما در زندگی چیست.

هدفتان، رفتارهایتان، دیدگاهتان در زندگی چیست و برای

چه خصوصیات شخصیتی ارزش قائلید.

دوم  شخصیت: شخصیت خاص و بخصوص شما چه خصوصیاتی دارد؟

5 دقیقه را صرف توصیف ویژگی های خود کنید. من راه ساده تری هم

برای این مرحله پیدا کرده ام که بشود در کمتر از 5 دقیقه آن را انجام داد.

خداوند همه ی ما را متمایز و متفاوت با یکدیگر آفریده است.

می توانید تصور کنید که همه انسانها درگیر جزئیات مسائل می شدند

و هدف بزرگ را فراموش می کردند؟ فکر می کنید اگر همه

فقط شنونده های خوبی بودند و هیچکس نبود که

گوینده ی خوبی باشد چه می شد؟ شخصیت شما سرشار از خصایص

و ویژگی های خاصی است که می تواند هم به نفع و هم به ضد خودتان

و دیگران کار کند. مثلاً کسی که استعداد سازماندهی

کردن دارد، هم میتواند فردی سلطه جو و زورگو شود هم می تواند

با کمک به دیگران برای دیدن هدف نهایی آنها را تشویق کرده تا

کارهایشان را به اتمام برسانند.

دانستن استعدادها و شخصیتتان به شما کمک می کند

حوزه ی تغییر خود را تشخیص دهید و از آنچه خداوند آفریده

احساس غرور کنید. اگر تابه حال چنین کاری نکرده اید، انجام آن برایتان

سرگرم کننده خواهد بود. اما یادتان باشد، باید صادق باشید.

خوب، این مرحله را هم انجام دادید؟ به نتیجه ی

نوشته هایتان نگاه کنید. آیا شخصیت شما را توصیف می کند؟ ممکن

است پاسخ ها کمی به نظرتان گیج کننده بیاید، این ممکن است به

این دلیل باشد که صادقانه خودتان را توصیف نکرده اید. از بین آن کلمات آنهایی را

بیشتر از بقیه توصیف کننده ی شخصیت شما هستند را انتخاب کنید.

3.  اعمال: با ثبت موارد زیر درمورد خودتان، ببینید ظهور هویت

شما در اعمالتان چگونه است:

- اولویت ها، علایق، سرگرمی ها، استعدادها، و توانایی ها

- ابتکار و نفوذ

- مهارت های سازگاری/چطور با مشکلات کنار می آیید

- اهداف و دستاوردها

- روابط

5 دقیقه ی آخر هم صرف مرحله ی

آخر شناخت هویت می شود که از این قرار است:

اکنون  که فهمیده اید چه کسی هستید، با اعمال

فوری یکسری تغییرات در خود،

میتوانید به آن کسی تبدیل شوید که می خواهید. به نتایج نگاه کنید.

اعتقادات شما،

شخصیت شما، و اعمال حاصل از آن دقیقاً مثل تکه های مختلف یک

پازل هستند. این همان طریقی است که به واسطه ی آن خودتان را

خواهید شناخت. موارد منفی که درمورد خودتان نوشتید

را در نظر بگیرید.

آیا این پیامها درمورد خودتان است یا زائیده ی پذیرش

محیط خارجی یا اتفاقاتی است که باعث کدر شدن شناخت

شما درمورد خودتان می شود؟

سریعترین راه این است که

جلوی آن مواردی را که قادر به تغییر آنها هستید تیک بزنید.

و انهایی را هم که فکر می کنید نمی توانید تغییر دهید

را با یک نشانه ی دیگر مشخص کنید. آندسته از

خصوصیاتی که قادر به تغییر آنها هستید معمولاً

درمورد شما صحیح هستند و بقیه حاصل منفی

نگری ها و عوامل خارجی هستند. دروغ ها را کنار

بگذارید و با چشم باز ببینید

که واقعاً دوست دارید چه جور فردی باشید.

و همین امروز به آن شخصیت تبدیل شوید.

به مهمترین قدم رسیدیم: پیامهای منفی که قادر

به تغییر آن بودید را برداشته و در جایی به صورت مثبت بنویسید.

به جای اینکه بنویسید، یک قربانی هستید، بنویسید نجات دهنده هستید!

به جای نوشتن یک معتاد بیچاره بنویسید کسی که دوران نقاهت ترک

اعتیاد خود را می گذراند

به جای نوشتن بد خلق و عصبانی بنویسید فردی با خلق و خوی متعادل که به

هیچ عنوان عصبانیت خود را سر خود و دیگران خالی نمی کند

تنها و سرخورده را با مصمم برای مقابله با ترس ها

و آشنا شدن با افراد جدیدجایگزین کنید.

و به جای اینکه زشتی های خودتان را ثبت کنید، زیبایی های خود را نام ببرید.

این تصویر اولیه ی شماست.

برای عمیق تر بررسی کردن آن، این تمرین را دوباره تکرار کنید و

تا جایی ادامه دهید که احساس غرور کنید و به خود ببالید.

و به این صورت خواهد بود که در 20 دقیقه توانسته اید خود را تغییر دهید.

این را بدانید، اگر همیشه آیه ی یاس در گوش خود بخوانید،

مایوس و ناامید خواهید بود

و اگر به خود بگویید که می توانیدحتماً خواهید توانست

و موفق خواهید شد. از همین امروز سعی کنید افکار

منفیتان را با افکار مثبت

جایگزین کنید.

من خودم از دوران کودکی همین تمرین را انجام

داده ام و به جنگ افکار منفیم رفته ام. به همین روش

توانسته ام ترس هایم را برطرف کرده، اختلال غذاییم را درمان کرده

و از آنچه که هستم احساس غرور کنم. به همین طریق بوده که خلاء درونیم

از رنگ های زیبا پوشیده شده و سایه های تردید از دلم رخت بربسته.

و از آن زمان به بعد با اتفاقات زندگی، چه

خوب و چه بد، به طریقی یکسان برخورد می کنم و جهان

را از فلسفه ی زندگی خودم می نگرم.

من می دانم که هستم،

و می دانم که برای تغییر به چه چیزهایی نیاز دارم و چشمم همیشه

روی پاداش و نتیجه کارهایم است. هر روز سعی می کنم بیشتر شبیه به

خدا شوم، درصورت امکان به دیگران کمک می کنم و به عشق

خداوند به خودم ایمان دارم. شما چطور؟

آیا به آنچه که هستید ایمان دارید؟

راه های زیادی برای شناخت خود پیش رویتان است

. پس سعی کنید

هر روز بهتر از دیروز باشید.

چگونه با انتقادات دیگران برخورد کنیم؟

چگونه با انتقادات دیگران برخورد کنیم؟

افراد موفق بسیاری معتقدند که تنها دلیل موفقیت آنها این بوده است

که به خود اجازه دادند تا شکست بخورند. حقیقت این مسئله زمانی مشخص می شود

که در زندگی بسیاری از تاجران موفق جستجو کنیم. خواهیم دید که در راه رسیدن

 با اهدافشان، چطور بارها و بارها شکست خورده اند تا اینکه به موفقیت دست یافته اند.

 

چیز دیگری که به همین اندازه در موفقیت آنها مهم بوده این است که آنها می دانند

چطور از انتقادات دیگران-چه سازنده باشد و چه نباشد- بهترین استفاده را ببرند.

آنها با استفاده از انتقادهای دیگران تشکیلات خود را راه اندازی می کنند.

 

ظرفیت برخورد با انتقادات و پیشرفت کردن به واسطه ی انها یکی دیگر از عوامل

مهم در موفقیت است. به نکات زیر در این رابطه دقت کنید تا شما

 هم بتوانید یکی از آن افراد موفق باشید.

 

 

انواع مختلف انتقاد

 

انتقاد دو نوع دارد: سازنده و مخرب. با هر دو این انتقادها باید به دقت  اما به طریقی متفاوت برخورد کرد.

 

اکثر افراد تصوری منفی از کلمه ی انتقاد دارند و فکر می کنند

همه ی انتقادها لزوماً مخرب هستند. این به این دلیل است که در کودکی

 به دلایلی نامشخص مورد انتقاد دیگران قرار گرفته ایم و خاطرات آن از کودکی

 تا بزرگسالی به همراه ما بوده است.

 

هدف انتقاد مخرب، خراب کردن و آسیب زدن به اعتماد به نفس افراد

و بازداشتن آنها از انجام کارهایشان و لطمه زدن به شخصیت آنها است.

 

انتقاد مخرب  

 

یکی از بهترین نمونه های انتقاد مخرب این است که رئیستان به شما بگوید:

"چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به

 چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."

 

البته چنین رئیسی فکر می کند با این طریق حرف زدن، کارمندش را

تحریک خواهد کرد بهتر کار کند، اما کارمند از چنین رئیسی متنفر شده و

 کار را ترک خواهد کرد. این به این دلیل است که انتقادش خیلی کلی و

 منفی بوده و به کارمند نفهمانده است که چطور فعالیت و کارکردش را اصلاح کند، فقط او را محکوم کرده است.

 

انتقاد مخرب به هیچ وجه سودمند نیست. ممکن است به شما بفهماند که

 اشتباهی مرتکب شده اید، اما تا زمانی که هیچ علاج و راه چاره ای جلوی

رویتان نمی گذارد، تاثیری منفی و مخرب خواهد داشت.

 

روش برخورد:  تنها راه و بهترین راه برخورد با چنین انتقاداتی این است

که آنها را نادیده بگیرید و به مسائل مثبت تری فکر کنید.

 

انتقاد سازنده

 

حال که جنبه ی منفی انتقاد را بررسی کردیم، ببینیم انتقاد چطور

می تواند باعث اصلاح و پیشرفت شخص شود.

 

مثال قبلی از انتقاد مخرب را در نظر بگیرید. به جای گفتن،

 "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی

 فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."، یک رئیس دانا

 و کار کشته می تواند بگوید: "از گزارش شما ممنونم. می دانم تلاش زیادی برای

 تهیه آن کرده اید. اما داشتم فکر می کردم اگر کمی آن را خلاصه تر کرده و چند

 نمودار هم به آن اضافه می کردید بهتر می شد. اگر بتوانی این تغییرات را در آن

بدهی و باز به من نشان دهی واقعاً متشکر خواهم شد."

 

چرا چنین انتقادی خوب است؟ و چرا شما باید با رفتاری مثبت با این نوع انتقاد برخورد کنید؟

 

کاملاً مشخص است. این انتقاد، انتقادی سازنده است چون راه های اصلاح را

جلوی پای شما قرار داده است. همچنین خوشحال خواهید بود چون از جنبه های

 خوب کارتان نیز قدردانی شده است.

 

راه های برخورد:  شما متوجه خواهید شد که انتقادی سازنده است.

سعی کنید کاملاً منظور انتقاد کننده را فهمیده و درمورد راه های اصلاح کارتان

سوالات لازم را بپرسید. و از فرد برای انتقاد سازنده اش تشکر و قدردانی کنید.

 

از منفی به مثبت...

 

تصور کنید انتقاد نوع اول -نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟

 

ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید

چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم:

 از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح

 و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند،

انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند.

 

اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.

 

قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که

حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر.

 

اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های

بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد.

پول و دوستی را با هم نیامیزید

پول و دوستی را با هم نیامیزید

"یک راه حاضر آماده برای از دست دادن دوستانتان، پول قرض دادن به آنها است.

 راه حاضر آماده ی دیگر پول قرض ندادن به اوست. "— جرج جین ناتان

 

کاملاً مشخص است که پول و دوستان را نمی توان با هم داشت.

نمی دانم چقدر در دوستیتان صمیمی هستید، اما وقتی صحبت پول می رسد،

دوستی ها همیشه کنار رفته و نفس انسان ها جلو می آید. زمانی که

در مورد پول یا مسائل مالی صحبت می کنید، هیچگاه خوب تمام نمی شود.

 

صدها بار در زندگی با این مسئله روبه رو شده ام. دو مرد محترم و دو دوست صمیمی

 چطور از برادران خونی به دشمنان خونی تبدیل می شوند. چرا؟ چون یکی از آنها پولی داشته است

که متعلق به دیگری بوده است، حال ممکن است این پول قرض یا سود یک معامله بوده باشد.

 حتی اگر سالیان سال هم با هم دوست بوده باشید، اگر یکی از طرفین احساس کند

که معامله ی بدی با او می شود، این دوستی به کلی فراموش و نابود خواهد شد.

 

در اینجا به دو اتفاق که می تواند یک دوستی را بر هم زند اشاره می کنیم.

 

 

اتفاق اول: شما به دوستتان پول قرض می دهید

بله، سریعترین راه برای از دست دادن یک دوست این است که به او پول

 قرض بدهید. مردم به ندرت روی حرفشان می ایستند و به حرفشان عمل می کنند

. من به طبیعت و سرشت برخی انسان

 ایمان ندارم و به همین دلیل بر طبق همین باور زندگی می کنم. حتی در بین

انسانهای عاقل و دانا نیز به ندرت به کسی اعتماد می کنم.

 

به همین دلیل من یاد گرفته ام که قرض دادن پول به یک دوست یکی از

دو نتیجه ی زیر را در بر خواهد داشت:

 

نتیجه ی 1: متوجه خواهید شد که آن پول را به او هدیه داده اید نه قرض

، چون نمی بینید که قصد برگرداندن این قرض را داشته باشد و شما هم قصد ندارید که به زور آن پول را پس بگیرید.

 

نتیجه ی 2: شما پولتان را از آن دوست پس می گیرید و آن دوست را از دست می

 دهید چون در گیر و دار دعواها و مشاجره ها سر پس گرفتن پول ممکن است

 توهین های زیادی هم به او کرده باشید. در این حالت شما

پولتان را به دست آورده اید اما دوستی را از دست داده اید که حتی نمی داند چرا شما از

 دستش ناراحت هستید. از طرف دیگر این همان دوستی است که قول و قرارهای

 خود را فراموش کرده است، حالا بگویید ارزش واقعی این دوست چقدر است؟

 

جواب منفی بدهید. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که نمی توانید

 این خصوصیت دلرحمی را از خود دور کرده و عادت کرده اید به همه ی آدم ها

کمک کنید، در اینجا چند توصیه برایتان داریم:

 

هر میزان پولی که قرض می دهید را به منزله ی پولی که از دست می

دهید بدانید. آن را به حساب سادگی خودتان بگذارید. به خاطر همین بیش ا

ز اندازه به کسی پول قرض ندهید.

وثیقه بگیرید. ممکن است در ابتدا از این کار سر باز زند، اما شما هم

 بدون دریافت وثیقه هیچ پولی کف دست او نگذارید. چیزی با ارزشی

 بیش از پولی که قرض داده اید از او طلب کنید چون در غیر این صورت ممکن است پولتان را پس ندهد.

از همان روز اول برنامه ای برای پس دادن پول تنظیم کنید. آن را روی

 صفحه ای کاغذ نوشته و آن فرد را مجبور کنید هر ماه طبق آن برنامه پول را به شما پس بدهد.

تا زمانی که همه ی پول خود را پس نگرفته اید، پول بیشتری به او قرض ندهید.

 

 

اتفاق دوم: با دوستتان کاری را شروع می کنید

با بهترین دوستتان وارد کاری می شوید. در ابتدا همه چیز خوب پیش می رود.

 ممکن است در آن کار موفق شوید یا اینکه شکست بخورید. در هر دو حالت مشکلات

آغاز خواهد شد. هر کدام از شما ممکن است این پیروزی را نتیجه ی اعمال خودتان

 بدانید و شکست را تقصیر دیگری بیندازید.

در این دو حالت یا پول وارد جیبتان می شود یا پولتان را از دست می دهید. اینجاست

 که بیشتر فکر حساب بانکیتان هستید تا دوستیتان.

 

حتی ممکن است مشکلاتی که وقتی در کار موفق می شوید ایجاد می شود

بسیار بیشتر از زمانی باشد که شکست می خورید. چون آنجاست که دعواها و مشاجرات

 سر پول شروع می شود و هر کدام طلب پول بیشتری می کنند. وقتی پول وسط باشد،

 هر کسی خود را به هر زحمتی می اندازد تا به آن برسد، حتی ممکن است خیلی چیزها را سر راه خود نابود کند، مثل دوستی هایش.

 

وقتی در آن کار شکست می خورید هم که وضعیت کاملاً مشخص است.

 اینجا هر کسی تقصیر را گردن آن دیگری می اندازد و پول از دست رفته ی خود را از او طلب می کند.

 

اینجا هم توصیه هایی برای شما داریم:

 

از همان روز اول بدانید که دوستی خود را از دست خواهید داد. به هر

نحوی چیزی اتفاق خواهد افتاد که مشکلاتی برای دوستیتان پیش خواهد

 آمد. ممکن است حتی زنها و دوست دخترهایتان باعث و بانی این مشکلات

شوند. دو دوست داشتم که برای سالیان متمادی با هم کار می کردند. همه چیز

 به خوبی پیش می رفت تا زمانی که هر دو ازدواج کردند. این دو زن از یکدیگر

متنفر بودند و شروع کردند در گوش شوهرهایشان زمزمه کردن تا اینکه کار موفق این دو

دوست کاملاً برهم خورد.

همه چیز را باید قبل از شروع کار امضا کنید. چون هر آن ممکن است افراد زیر قول

 خود بزنند. وقتی هنوز کار را به طور رسمی آغاز نکرده اید، همه هر چیزی را امضا خواهند کرد.

 اما وقتی که در آن کار کمی پول در آمد، همه فقط فکر منافع خود خواهند بود.

فرضیه سازی نکنید. همیشه مشخص کنید که چه کسی چه کاری انجام دهد و هر کس چه مسئولیتی دارد.

اگر کسی که می خواهید با او کار را آغاز کنید دوستتان است اما بسیار با سیاست

 و دانا است، اصلا و ابدا فکر جلو زدن از او به مخیله تان خطور نکند. سعی کنید فقط کار خودتان

را انجام دهید و با سایر مسائل کاری نداشته باشید. به نفعتان است.

 

 

مثل یک مرد بگویید "نه" !

 

دوستی می خواهد که به او پول قرض بدهید یا با او کاری را شروع کنید. به او بگویید

 "من تو را بیش از اینکه این کار را بکنم دوست دارم." او به شما خواهد خندید،

شما هم همینطور. او را به یک نوشیدنی دعوت کرده و صحبت را عوض کنید

. و امیدوار باشید که او این فکر را فراموش کند.

هفت مردی که دختران از آنها بیزارند

هفت مردی که دختران از آنها بیزارند

مردان همه چیز کامل وجود دارند که فقط یک نقص دارند نمی خواهد  برای

یک زندگی پایدار تعهد بدهند.

همیشه این پرسش برای انسان ها وجود دارد که جنس مقابلشان از چه ویژگی 

 هایی خوششان می آید و از چه خصوصیاتی بدشان می آید. شاید پاسخ قطعی برای این پرسش 

 وجود نداشته باشد؛ ولی بر اساس تجربه چیزهایی می شود گفت که در این  

گزارش به برخی از ویژگی های منفی مردان اشاره می شود.

مردان بچه صفت :

این قبیل مردان، نه آینده نگر ند و نه مسئولیت پذیر، به صورت روزمره گذران  

عمر می کنند و خلاقیت و ابتکاری ندارند و نسبت به خانواده بی خیال و بی توجهند. این مردان 

 حاضر نیستند ضعف های خود را بپذیرند و وقتی به آنها اعتراض می شود یا از  

آنها خواسته می شود که خود را تغییر دهند، مثل بچه ها با عصبانیت می گویند: « همینه که هست».

مردانی که بیش از حد در کار خود غرقند :

بله زنان عاشق مردان آینده نگر، مسئولیت پذیر و خلاقند، اما نمی خواهند شریک  

زندگی آنها ۲۴ در کار خارج از خانه خود غرق و نسبت به همسرش بی تفاوت باشد  

یا او را فراموش کند. زنان دلگیر می شوند از این که شوهرشان به دغدغه های و سلامت روح و روان آنها بی توجه باشد؛ یعنی 

 از مردانی که تمام فکر و ذکرشان معطوف به کارشان است.

مردان زخمی :

اگر تازه در عشقی شکست خورده اید یا از دادگاه طلاق برگشته اید در پی جلب هیچ زنی نباشید 

. بگذارید زخم هاتان التیام پیدا کند، آنگاه در پی این کار بروید؛ یعنی وقتی که همه چیز ر 

ا فراموش کردید و خود را بازیافتید.

مرد ساده لوح :

مردی که راه و رسم برخورد با زن ها را بلد نیست، با آنها با احترام رفتار نمی کند و آنها را دست کم می گیرد، مثل دوستان مرد خودش با آنها رفتار می کند و رفتارش با یک زن، لطیف و متناسب با روحیات او نیست، زن ها را فراری می دهد.

مردانی که تعادل روانی ندارند :

این مردان، گاهی زن خود را به عرش می برند و او را بی همتا می خوانند  

و گاهی به او اتهاماتی وارد می کنند که او را به فرش می آورد. و نیز گاهی  

از او دوری می جوید؛ نه غم های خود را با او در میان می گذارد و نه کمک می کند طرف مقابل 

 عیب های خود را بر طرف نماید. زنان ممکن است برای مدتی این وضعیت را تحمل کنند 

؛ اما اگر از اصلاح شوهر خود نا امید شوند، خود را از این وضعیت خلاص خواهند کرد 

. بویژه اگر احساس کنند که صبوریشان نادیده گرفته می شود و از آن قدردانی نمی شود.

مردان همیشه در سفر :

زنان از این که گاهی شوهرشان گاهی به سفر می روند چندان ناراضی نیستند؛  

چون این امر باعث می شود بیشتر قدر یکدیگر را بدانند و به این طریق، علاقه بین آ 

نها را بیشتر می شود. اما اینکه همیشه در سفر باشند ....

مردان تعهد ناپذیر :

مردان همه چیز کاملی وجود دارند که فقط یک نقص دارند؛ نمی خواهند برای  

یک زندگی پایدار تعهد بدهند. زنان از این قبیل مردان به شدت نفرت دارند؛ زیرا  

زنان، حتی اگر اعتراف نکنند، بجز تشکیل خانواده با مردی که دوستش دارند به چیز دیگری اهمیت نمی دهند.

جملات عاشقانه

 دیـشـب خـدا آهـسـتـه درِ گـوشـم گـفـت

دیــــــگـــــه بـــَـســــــه...

بـاران از اشــک هــایــت خــجــالــت مـی کــشــد..

------------------

همبازی قدیم!

چشم نگذار...

آنقدر دورم که با شمردن همه ی اعداد هم پیدایم نمیکنی...

-----------------------

سپرده ام

قلبم را در الکل بگذارند

و روی شیشه اش بنویسند

عشق هر گز نمی میرد !

-----------------

یاد گرفته ام انسان مدرنی باشم !

و هر بار که دلتنگـ میشوم به جای بغض و اشکـ...

تنها به اینــ جمله اکتفا کنمــ که هوای بد این روزها آدم را افسرده میکند...

--------------------------

تقدیم به عشق زندگیمحس

تو چه باشی چه نباشی

پیشم بمونی یا جدا شی

من واست عوض نمیشم

من واست عوض نمیشم

تو برام یه حس خوبی

که مثل نفس میمونه

قدر این حس قشنگ رو

بگو جز من کی میدونه

نمی تونم ،نمی تونم نگران تو نباشم

چه جوری بگو چه جوری تا ابد مال تو باشم

دستاتو میگیرم تو بگی بمیر میمیرم

برای زندگی با تو ،یه عاشق سر به زیرم

-----------------

درد

دلـم بـرای یـک درد تـنگ شـده...

درد ِ فـشرده شـدن مـیان ِ آغوش ِ مـعشوقـه أم...

خـودمـانـیم...چـه درد ِ شـیرینی بـود....

--------------------------------------------

چـه شـدی "مـاه ِ مـن"؟

مـیبینم کـه خورشـید شـده ای و بـرای دیـگران مـیتابی..!

---------------------

مهمون

ﮔـﺎﻫـــﯽ

ﺍﮔــﻪ ﻛُــﻞ ﺩﻧﻴــــﺎ ﺭﻭ ﺑــﻪ ﭘــﺎﺕ ﺑــﺮﻳــﺰﻥ

ﺗــﻤــﺎﻡ ﺷــﻬــﺮ ﺯﻳــﺮ ﭘــﺎﺕ ﺑــﺎﺷــﻪ

ﺗــﻮ ﻣــﻴــﺨﻮﺍﯼ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺁﺳــﻤــﻮﻥ ﺯُﻝ ﺑــﺰﻧــﯽ

ﺑــﮕــﯽﻣﻬــﻤــﻮﻥ ﻧــﻤــﻴﺨــﻮﺍﯼ ؟ !!

---------------------------------

جودی ابوت

این روزها شبیه جودی ابوت شده ام

برای بابا لنگ درازی می نویسم

که این روزها دیگر خودم هم نمیشناسمش

-----------

امــروز

دلــم تنگ دیــروزی است

که میگفتــی

فردایــت را می ســـازم …”

-----------

احتیاط

این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن

هزاران کارگر در من مشغول کارند

روحیه ام در دست تعویض است

-------------------

صندوق صدقات نیست دل من

که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی

و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای . . .

----------------------------------

تقویم

تقــویمِ امـسال هـــم..

بـا تقـــویــمِ پــارسال..

هیـــچ فــرقـی نمیـــکند..

وقتـی..

زنـــدگی..

تــا اطّـلاعِ ثــانــوی ..

تعــطــــــیل اسـت

--------------------

ترافیک

مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..

و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارمـ نیسـت را .... ببخشیـد

کــه بـا بـودنـــمـ تـــــرافیـک کــــــرده امـ

-------------------------------

من و تو از همان روز اول،

محکوم به از دست دادن بودیم

تو، همان یک ذره احساست را‌

و من‌

تمام زندگی ام را . . .

----------------------------------

گــر چـــه از فـــــاصلـــه مــــاه بــه مـــن دورتــــــری

ولــــــی انــــگار همین جــــا وهمین دور وبــــــری

مــــــــــاه میتابــــــــد وانــــگار تــــــــویی میخنــــــــــــــدی

بـــــــــــاد مـــــــــی آیـــــــــــد وانـــــــــــــگار تویــــی میــــــــــــگذری

دوست دارم لعنتی

بفهم!!

--------------------------

گاهی وقت ها بدجوری دلم می خواد بهش اِس ام اس یا زنگ بزنم

خیلی وقت ها هم تا مرزِ نوشتن مسیج و گرفتن شمارش می رم

اما نمی شه ! نمی دونم چی نمی ذاره

تا حالا این لحظات رو تجربه کردید ؟!

-----------

شکسته

شیشه های شکسته تعویض می شوند

پل های شکسته ، تعمیر

آدم های شکسته ، فراموش . . .

-----------------------

وجود

وقتی مال یکی دیگه میشی

تازه همه یادشون میفته

تو هم وجود داشتی

--------------

نیمه گمشده

نیمه گمشده را , بی خیال شو لطفا...

اگر سهم تو بود که گم نمی شد

نیمه پیدا شده رو دریاب

----------------------------

شما

دلم برای خودم سوخت وقتی صدایم کردی . .

" شما

-----------------

گذشت

از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

ما گذشتیم و گذشت انچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

------------------------------

سـوخــتن

مــن ، بــه سـوخــتن .. عـــــادت دارم !

کبــــریــت را .. بـــــــــــنـداز .. و بــــــــرو !