شجاعت یعنی چه؟

شجاعت یعنی چه؟

موضوع انشا یکی ازمدرسه ها هنگام برگزاری امتحانات

سال سوم راهنمایی به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد

که ''شجاعت یعنی چه؟''

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :

''شجاعت یعنی این''

و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود !

اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود

و همه به اتفاق و بدون استثنا به ...

ورقه سفید او نمره 20 دادند

روزگار تلخ

روزگار تلخ

کلاغ زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه‌هاشو سیر کنه,

گوشت بدن خودشو می‌کند و می‌داد به جوجه‌هاش می‌خوردند.

زمستان تمام شد و کلاغ مرد!

اما بچه‌هاش نجات پیدا کردند و گفتند:

آخی، خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری!

این است واقعیت تلخ روزگار ما ...

I LOVE YOU

در زبان انگلیسی واژه های

FriEND دوست

BoyfriEND دوست پسر

GirlfriEND دوست دختر

BestFriEND بهترین دوست

همشون سه حرف END خاتمه-پایان)رو ب همراه دارن.

اما کلمه (خانواده) سه حرف ILY رو داره که همون مخفف

“I Love You” میباشد

و جالبه بدونین :

FAMILY

=

 Father And Mother

قانع باش

با این قلب شکسته...

.و آنگاه که در تلاطم امواج خروشان

 زندگی،قلبی بی روح و روحی بی عشق،خراش می خورد،و

 صدای شکستن تکه هایش را که به هزاران طرف پرت

 می شوند،کسی نمی شنود،

آیا حرفی برای گفتن باقی می ماند؟

آیا می توان حتی نیم امیدی را در دل خود بارور ساخت؟

آه که اگر اینگونه نمی شکستم و اینگونه زندگی،روحم را

 چون کودکان خیابانی به بازی نمی گرفت...

آه که اگر فقط یک بار دیگر زمان،این شعبده باز

 بی رقیب،فرصت زندگی کردن را نزد من به ودیعه

می گذاشت،قلبم چنین شکسته و مخدوش از

 خاطرات گذشته،روزگار نمی گذراند 

باید با که بگویم که دیگر قلبی برای دوست داشتن ندارم؟ 

باید چگونه بگویم که به آخر خط رسیده ام

زن باهوش (داستان کوتاه)

مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز

 کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از

 در آمدش را صرف معاش خود می کرد

 و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت

و بدبختی با خود شریک نموده بود
تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش

 مسلم گردید که حتما رفتنی است. بنابراین در لحظات آخر، همسرش

را نزد خود خواند. از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد

 و آن این بود که تمامی پول هایش را داخل صندوقی گذاشته و در کنار جسد وی

 در تابوت قرارداده تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند. همسرش در

 حالی که با نگاهی شفقت انگیز به شوهر در حال نزع می نگریست

، قسم خورد که به قولش وفا کند.در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده بود

 و مامورین گورستان می خواستند میخ های تابوت را بکوبند،

 زن فریادی کشید و گفت:

 «صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم».

 سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده

و آن را داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد.خواهر خانم که از شرح ما وقع خبردار بود

 با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت:

 مگه عقل از سرت پریده؟

این چه کاری بود که کردی؟

 آخه شوهرت اون پول ها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه؟ 


زن پاسخ داد:

 من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم هیچ وقت

 فراموش نکرده ام. اما برای راحتی او، تمامی پول ها رو به حساب خودم

 واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعد از نقد کردنش 

بتونه خرجش کنه