چگونه اعتماد به نفستان را باز یابید؟

اعتماد به نفستان را باز یابید؟

آیا معمولاً توانایی های خودتان را زیر سوال می برید؟

آیا برای این عدم اطمینان به خود توجیهی دارید یا فقط

به دلایل واهی این کار را می کنید؟

اگر اینطور است، احتمالاً شما دچار کمبود اطمینان و

اعتماد به نفس هستید. تا همین لحظه افراد بسیاری هستند

که از همه تواناییهای خود به طور کامل استفاده نمیکنند،ممکن است شما

هم یکی از همین افراد بوده و به جای انجام کارهای مفید و سودمند،

همیشه مشغول فکر کردن به این مسئله هستید که

چه زندگی بی مصرفی دارید

و چقدر محیط اطرافتان کسل کننده است.

اگر چه ممکن است که کمی از خود دور افتاده باشید و

ارزش خود را فراموش کرده باشید

، اما هیچگاه برای تغییر دیر نیست.

اعتماد به نفس چیست؟

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان

و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه

افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را

دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های

خودشان برایشان

مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.

هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای

اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های

بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد

به نفس ندارند، زندگی

اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند

کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد

و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.

در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد

به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است

فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای

وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که

اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که

فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.

این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد.

کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و

علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.

اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد

فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر

باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که

توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است

که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما

قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید.

چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟

اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط

مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است

با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند.

وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است.

محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی

اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس

نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین

حمایت نمی شده است،

با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست

نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.

محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد.

اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و

همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.

چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟

چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد،

می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند

اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.

همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس

کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این

مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام

آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و

اعتماد به نفستان را افزایش دهید.

اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید

، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:

اول. خود را با دیگران مقایسه نکنید

همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند.

دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای

مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که

سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته

و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.

دوم. خود را دست کم نگیرید

سعی کنید که ارزش خود را به

عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود

که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور

نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما

خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید،

مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند

که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.

سوم. فهرستی از کارهایی که انجام دادید و

در آنها موفق بودید تهیه کنید

سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید.

اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید.

شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد

و قدرتی باشد که بتواند باعث  خنده دیگران شود و

یا حتی شاید توانایی در شما

وجود داشته باشد که هنوز   کشفش نکرده اید.

سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید.

مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد.

با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید

اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.

چهارم.سر خود را بیشتر گرم کنید

سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید

که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب

خواندن علاقه مند باشید،

یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری...هر چه زمان بیشتری

به انجام کارهای  مورد علاقه تان اختصاص دهید،

کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن

برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که

این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید

و این به شما هدف می دهد.

پنجم. با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:

گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و

افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید

بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید

با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان

را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند

سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.

ششم.در جلسات روانشناسی شرکت کنید

امروزه درمان های زیادی برای این مشکل

پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم

برای این منظور تشکیل می شود.  به این افراد توصیه می شود

که در این جلسات روانشناسی  شرکت کنند چون

بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی

هم در این زمینه ارائه می شود.

با خودتان صادق باشید

من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و

نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که

شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید،

و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید

داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.

سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که

در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند

توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند.

فلسفه زندگی

فلسفه زندگی

کسانی وجـود دارنـد کـه مـعـتـقدند اگر هر

فردی از فلسفه زندگی شخصی خود پیروی کند کارخطرناکی

نموده است. مــمکن است دیگران به شما به چشم یک فرد مـغرور

و یـا بیش از حد مقید به اخلاق بنگرند. از طرف دیگر نگاه کنـید.

کـه چـگونه هـر فـرد نـامـدار و یـا نـه چندان مشـهور تـلاش میکند

که به شما روش زندگی کردن را تحمیل کند.

به هر صورت من تصور میکنم نکات زیر شما را در

پیشبـرد زندگیتان یاری خواهند نمود:

1- بهتر است بدنبال صلح و آرامش باشیم تا دنبال عدالت:

مـن این نکته را در اکثر عرصه های زندگی خود بکار برده ام و

نتایج خوبی نیز گرفته ام.

2- زندگی یک سفر میباشد نه یک مقصد: تا زمانیـکه

شما دقـیقا مفهوم این نکته را متوجه نشده باشید

ممکن است زندگی یتان را شتابان در جستجوی یک خط پایان

کــه وجود خارجی ندارد سپری کنید.

آهسته تر گام بردارید و به نکته سه عمل کنید.

3- وقت را غنیمت بشمارید:

بـهتـر اسـت کـه

افـسـوس کارهایی که انجام داده

ایم را بخوریم بجای آنکه

تا آخر عمر افسوس کارهای انجام نداده را. بسیار خوب بنابراین

زمان حال را به سادگی برای موضوعات بی اهمیت هدر ندهید.

4- اجازه ندهید آدمهای پست

شما رازیر پای خود خورد کنند: مـردم همـیـشـه

در تلاش هستند شما را ناراحت و تحقیر کـنـنـد. تـنـها بـه آن

دلیـل کـه عـقیده یک فرد برای دیـگران حـائـز اهــمیت می باشد،

به مفهوم آن نیست که حـق با آن فـرد اسـت. شـایـد

بسیاری از مردم از سخنانی که شما به زبان می آورید، کارهایی

که انجام مـیدهید و یا آنکه چگونه مقابل دیگران ظاهر می گردید،

خوشـشان نیاید اما خـیـلی هـای دیگر آن را می پسندند.

زیاد به عقاید دیگران نسبت به خودتان حساس نباشید.

5- بپذیرید که جهان بی عیب و نقص و کامل نیست: تنها

به شما میگویـم که بهتر است از آن بگذرید: جهان کامل نیست.

بنابراین آنقدر نسبت به مسائل دنیوی کــمالگرا نباشید.

6- عقیده یک فرد تنها متعلق به یک فرد می باشد: پـذیرش

ایــن نـکتــه در زنـدگی اندکی دشوار بنظر می رسد امـا پیروی

از آن بسیار سود مند میباشد. پژوهشـها بیانگر آن است که انسانها

بطور کلی تمایل دارند تنها عقاید مثـبت در رابـطه با خودشان را به

خاطر بسپارند و نقاط منفی را فراموش کنند. بنابر ایـن زیاد به

عقـیـده مثبت و یا منفی یک فرد نسبت به خودتان اهمیت ندهید.

7- زندگی کنید و اجازه دهید دیگران نیز زندگی

خودشان را بکنند: لـزومـی نــدارد شما از دیگران نـفـرت

داشـتـه باشید. اگر انرژی خود را صرف آن کنید که از دیگران

متنفر باشید، کارتان تمام است

( دیگر انرژی برای انجام کارهای مثبت نخواهید داشت).

افـراد بسیاری در جهان وجود داشته اند که تلاش میکردند

تنوع و تفاوتها را محدود گـردانند اما ناکام مانده اند. بنابر چرا

شما خود را بزحمت می اندازید؟ زندگی خود را بـکنـیـد و اجازه دهید

دیگران نیز زندگی خود را بکنند.

8- شما تنها دارای یک جسم و چهره میباشید: می خــواهید

آنها را دوست داشته باشید و یا از آنها بیزار باشید.

تا آخر عمر متعلق به شما خواهند بود.

9- دیگران آیینه شما میباشند: نمیتوانید عاشق

و یا متنفر خصیصه ای در فرد باشید مگر آنکه عاشق

و یا متنفر آن خصیصه در وجود خودتان باشید.

10- زندگی دقیقا همان چیزی میباشد که شما می اندیشید: شـما

تـمـام ابـزار و منابع ضروری را در اختیار دارید. آن که

چگونه از آنها استفاده میکنید به خودتان بستگی خواهد داشت.

11- هیچ جایی بهتراز آنجایی که هستید، نمی باشد:

و یا آنـکه مـرغ همسایه غاز نیست.

12- درزندگی چیزی بعنوان شکست وجود ندارد - تـنها آموختن

است که وجود دارد: رشد فردی فرایند آزمون و خطا می باشد.

تنها یک آزمایش است.شما در مدرسه تمام وقتی موسوم به "زندگی" ثبت نام

شده اید و هـمـواره در حـال آمـوزش و یـادگیری می باشید.

این درسها تا زمانی که آموخته نگردند برای شمـا به اشـکـال

مخـتلف تکرار خواهند شد. فرایند آموزش پایانی ندارد.

13- تلویزیون دنیای واقعی را نمایش نمی دهد: در زنـدگـی واقـعـی

مـردم مـجـبـور می باشند کافی شاپ ها را ترک کرده و به سر کار خود روند.

14- افرادی که زندگی را یکپارچه تلقی میکنند، با تسری

دادن بخش ناخوشایند آن به بخشهای دیگر، این احساس منفی

که زمانی میتوانستند اقدامی بکنند و نکردند را عمری با خود یدک

میکشند و از این طریق در همه عمر، نیروی خود

را صرف اندیشیدن به آن میکنند

و به این طریق اعتدال و آرامش درونی خود را در این ارزیابی و برخورد

باطنی از دست میدهند. بعکس افرادی که بر این باورند که زندگی

سرشار از تجربیات بیشمار و منفصل است، از فلسفه بیغمی پیروی

کرده و دم به دم زندگی میکنند. این افراد از اوضاع

نامساعد گذشته رنجش به

دل نداشته و نگران آینده نیستند.

15- هدف خاصی را ضامن شادمانی و نشاط

خود به شمار نیاورید و سراسر زندگی را سفری دلپذیر

تلقی کنید. به جای توجه به مقصد، زیباییهای میان

راه را کانون توجه قرار دهید.

16- موفقیت و امتیازات بیشتر برای کامجویی از زندگی است

و نه اینکه زندگی برای کسب دستاوردهای بیشتر، ذهن را به

لحظات ارزشمند کنونی معطوف کرده و از مناظر میان راه لذت ببرید.

17- برای شادمانی راهی نیست، شادمانی خود راه است.

چرا ما در بعضی از جهات از کودکان تقلید نکنیم که بس طبیعی و ساده

زندگی میکنند و بطور غریزی شادند.

18- روابط خود با دیگران را ثابت و دائمی تلقی

نکنید، بلکه آن را تنها در واحد زمان یعنی اکنون بسنجید.

این طرز تلقی به شما مجال میدهد که همواره

در تصمیمهای خود تجدید نظر کنید.

19- فرض را بر این بگذارید که زندگی شما در زمان حال

خلاصه میشود. با این طرز تلقی اگر درگیر رابطهای ناهنجار هستید،

این ناهنجاری به زمان حال محدود میشود و

نمیتواند در آینده موجب تکدر خاطرتان گردد.

20- تنها باید با قضاوتهایی که ترس را بر

دل ما مستولی میکنند و ما را از دستیابی به نعمتهای زندگی

باز میدارند به پیکار برخیزیم و آنها را از نهانخانه ذهن بیرون رانیم

در بیست دقیقه خودتان را بهتر بشناسید

در بیست دقیقه خودتان را بهتر بشناسید

انتخاب های شما بستگی به هویت شما دارد، و هر انتخابی

که در زندگی داشته باشید، تعیین می کند چه فردی هستید.

هویتی که برای خود می سازید، تصمیمات، رفتارها، و اعمال شما است

که تکه های پازِل زندگی شما را تشکیل می دهند و کنار هم جور شده و

تصویر زیبایی  را می سازد که شما هستید.

تصویر شما چه چیزی را آشکار می کند؟

کشف اینکه شما چه هستید و که هستید کار ساده ای است:

شما همان چیزی هستید که خودتان سبب می شوید که باشید.

هر تصمیم شما بخشی از هنر وجودی شماست. در پی کشف و شناخت

خود باشید و شاهکار شما سرشار از امیال،

ترس ها و نگرانی های وجودی، سرگردانی ها،

و بی هدفی ها خواهد بود. تصمیم بگیرید که وجود بهتری از

خود خلق کنید و خود را بر اساس امیال، اولویتها، باورها و اعتقادات،

و استعدادهای خود طرح ریزی کنید، و شاهد یک شاهکار خواهید بود.

با انجام تمریناتی که در این مقاله به آنها اشاره می شود،

قادر خواهید بود خود را بشناسید، و بعد می توانید تصمیم بگیرید

که به چه انسانی تبدیل شوید.

وقتی تصمیم بگیرید که در راستای هسته ی وجودی

خود عمل کنید و راهی را دنبال کنید که انتخاب کرده اید،

در حال تغییر هستید. ممکن است کسی نباشید که در

آینده خواهید بود، اما فراموش نکنید که همان آدمی هم نیستید

که در گذشته بودید. پس باید ببینید که امروز که هستید؟

اگر بخواهید هویت خود را در دیگران پیدا کنید، عزت نفس،

و احساس ارزش شما هم بر انتخاب ها و نفوذ آنها وابسته خواهد بود.

اما اگر تشخیص دهید که خود وجودی مستقل هستید

، برحسب همان رفتار خواهید کرد.

برای ساختن یک شاهکار هنری، حدود تعریف و

سایه های خاصی وجود دارد. بدون زمینه طرح و سایه،

زیبایی تصویر از بین میرود. زمینه ی طرح باعث می شود رنگ ها

همانطور که سازنده و طراح آن در سر داشته به زیبایی جلوه کنند.

سایه های تیره، مثل اوقات سخت زندگی، می توانند قسمتی

از سفر زندگی ما را رنگ کنند. آیا اجازه می دهید این سایه های تیره هویت

شما را تعیین کنند، یا درمقابل آن می ایستید و آنچه که می خواستید باشید

را به جهان نشان می دهید؟ شما می توانید تصویری زیبا و درخشان خلق کنید،

پس سعی نکنید که پرده ی نقاشی خود را با سایه ها پر کنید و اجازه ندهید

که شاهکار هنری از آن بیرون بیاید. همین امروز تصمیم بگیرید که

 فرای محیط پیرامونتان قدم بردارید.

یک روز کودک 15 ماهه ام که سعی می کرد راه برود،

در کنار شومینه ی آجری خانه مان زمین خورد. لبش ترک خورده

و شروع به خونریزی کرد. گریه هایش بیشتر از جراحتی که برداشته بود

من را ناراحت کرد و با عجله به سمتش دویدم تا به او بفهمانم که هیچ اتفاقی

نیفتاده و همینطور که در آغوشش گرفتم، و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده دوباره

شروع به راه رفتن کرد. آن لحظه بود که با خودم فکر کردم چرا ما

نمیتوانیم همین کار را در زندگیمان انجام دهیم؟ کمی استراحت کنیم،

دل و جرات خود را به دست آوریم و دوباره امتحان کنیم. اما به جای اینکار

دقیقاً مثل پسر همسایه مان رفتار می کنیم که یک بار زمستان درون استخر

افتاد و چون آب سرد استخر باعث ترس او شده بود، دیگر هیچوقت

حتی نزدیک آن هم نشد. شما چطور زندگی می کنید؟ آیا هویتتان را

برحسب آسیب ها و صدماتی که دیده اید پی ریزی می کنید

یا اینکه برخلاف آنچه در گذشته برایتان اتفاق افتاده قدم برمی دارید؟

آنچه در زندگی بر شما اتفاق می افتد شخصیت شما را

تعیین نمی کند، بلکه این واکنش و عکس العمل شما نسبت به

آن اتفاقات است که هویتتان را می سازد.

اگر زندگی شما یک کتاب گشوده بود،

آیا مردم به خواندن آن علاقه ای نشان میدادند؟

آیا باورها و اعتقادات شما به هر طرف که باد بوزد می رود؟

آیا فکر می کنید که هویت شما فقط بستگی به کار و مقامتان دارد؟

آیا در سفر زندگیتان نیاز به نقشه و قطب نما دارید، یا می دانید که کجا

هستید و به کدام سمت در حرکتید؟ آیا از آنچه هستید اطمینان دارید؟

به طریق زیر می توانید هویت خودتان را تشخیص دهید:

برای انجام این تمرین باید صادق باشید.

اگر سعی کنید طوری پاسخ دهید که دیگران خوششان بیاید،

قادر به دیدن هویت خودتان نخواهید بود، بلکه شخصیتی ظاهری

و خیالی را خواهید دید. با خودتان صادق بوده و واقع بین باشید تا

بتوانید دریابید که واقعاً که هستید. ساده به نظر می رسد

اما آنقدرها هم آسان نیست. جرات صادق بودن می خواهد تا بتوانید

بفهمید که در چه جاهایی از شخصیتتان باید تغییر ایجاد کنید.

پس یک کاغذ بردارید و آماده ی نوشتن شوید.

اول    باورها و اعتقادات:  اعتقادات شما چیست؟

اولین چیزهایی که به ذهنتان می آید را روی کاغذ

بنویسید و تا جایی ادامه دهید که فکر می کنید

پاسختان کامل شده است. 5 دقیقه وقت برای این

مرحله کافی است. ببینید چه چیزهایی تعیین کننده ی

حد و حدود اخلاقی شماست، به شما قدرت می دهد

و ارزش های فلسفه ی زندگیتان کدام ها هستند؟

اعتقادات شما در مورد خدا و زندگی معنوی

اعتقادات شما درمورد خودتان: باورهای فکری،

جسمی و احساسی شما در زندگی چیست.

هدفتان، رفتارهایتان، دیدگاهتان در زندگی چیست و برای

چه خصوصیات شخصیتی ارزش قائلید.

دوم  شخصیت: شخصیت خاص و بخصوص شما چه خصوصیاتی دارد؟

5 دقیقه را صرف توصیف ویژگی های خود کنید. من راه ساده تری هم

برای این مرحله پیدا کرده ام که بشود در کمتر از 5 دقیقه آن را انجام داد.

خداوند همه ی ما را متمایز و متفاوت با یکدیگر آفریده است.

می توانید تصور کنید که همه انسانها درگیر جزئیات مسائل می شدند

و هدف بزرگ را فراموش می کردند؟ فکر می کنید اگر همه

فقط شنونده های خوبی بودند و هیچکس نبود که

گوینده ی خوبی باشد چه می شد؟ شخصیت شما سرشار از خصایص

و ویژگی های خاصی است که می تواند هم به نفع و هم به ضد خودتان

و دیگران کار کند. مثلاً کسی که استعداد سازماندهی

کردن دارد، هم میتواند فردی سلطه جو و زورگو شود هم می تواند

با کمک به دیگران برای دیدن هدف نهایی آنها را تشویق کرده تا

کارهایشان را به اتمام برسانند.

دانستن استعدادها و شخصیتتان به شما کمک می کند

حوزه ی تغییر خود را تشخیص دهید و از آنچه خداوند آفریده

احساس غرور کنید. اگر تابه حال چنین کاری نکرده اید، انجام آن برایتان

سرگرم کننده خواهد بود. اما یادتان باشد، باید صادق باشید.

خوب، این مرحله را هم انجام دادید؟ به نتیجه ی

نوشته هایتان نگاه کنید. آیا شخصیت شما را توصیف می کند؟ ممکن

است پاسخ ها کمی به نظرتان گیج کننده بیاید، این ممکن است به

این دلیل باشد که صادقانه خودتان را توصیف نکرده اید. از بین آن کلمات آنهایی را

بیشتر از بقیه توصیف کننده ی شخصیت شما هستند را انتخاب کنید.

3.  اعمال: با ثبت موارد زیر درمورد خودتان، ببینید ظهور هویت

شما در اعمالتان چگونه است:

- اولویت ها، علایق، سرگرمی ها، استعدادها، و توانایی ها

- ابتکار و نفوذ

- مهارت های سازگاری/چطور با مشکلات کنار می آیید

- اهداف و دستاوردها

- روابط

5 دقیقه ی آخر هم صرف مرحله ی

آخر شناخت هویت می شود که از این قرار است:

اکنون  که فهمیده اید چه کسی هستید، با اعمال

فوری یکسری تغییرات در خود،

میتوانید به آن کسی تبدیل شوید که می خواهید. به نتایج نگاه کنید.

اعتقادات شما،

شخصیت شما، و اعمال حاصل از آن دقیقاً مثل تکه های مختلف یک

پازل هستند. این همان طریقی است که به واسطه ی آن خودتان را

خواهید شناخت. موارد منفی که درمورد خودتان نوشتید

را در نظر بگیرید.

آیا این پیامها درمورد خودتان است یا زائیده ی پذیرش

محیط خارجی یا اتفاقاتی است که باعث کدر شدن شناخت

شما درمورد خودتان می شود؟

سریعترین راه این است که

جلوی آن مواردی را که قادر به تغییر آنها هستید تیک بزنید.

و انهایی را هم که فکر می کنید نمی توانید تغییر دهید

را با یک نشانه ی دیگر مشخص کنید. آندسته از

خصوصیاتی که قادر به تغییر آنها هستید معمولاً

درمورد شما صحیح هستند و بقیه حاصل منفی

نگری ها و عوامل خارجی هستند. دروغ ها را کنار

بگذارید و با چشم باز ببینید

که واقعاً دوست دارید چه جور فردی باشید.

و همین امروز به آن شخصیت تبدیل شوید.

به مهمترین قدم رسیدیم: پیامهای منفی که قادر

به تغییر آن بودید را برداشته و در جایی به صورت مثبت بنویسید.

به جای اینکه بنویسید، یک قربانی هستید، بنویسید نجات دهنده هستید!

به جای نوشتن یک معتاد بیچاره بنویسید کسی که دوران نقاهت ترک

اعتیاد خود را می گذراند

به جای نوشتن بد خلق و عصبانی بنویسید فردی با خلق و خوی متعادل که به

هیچ عنوان عصبانیت خود را سر خود و دیگران خالی نمی کند

تنها و سرخورده را با مصمم برای مقابله با ترس ها

و آشنا شدن با افراد جدیدجایگزین کنید.

و به جای اینکه زشتی های خودتان را ثبت کنید، زیبایی های خود را نام ببرید.

این تصویر اولیه ی شماست.

برای عمیق تر بررسی کردن آن، این تمرین را دوباره تکرار کنید و

تا جایی ادامه دهید که احساس غرور کنید و به خود ببالید.

و به این صورت خواهد بود که در 20 دقیقه توانسته اید خود را تغییر دهید.

این را بدانید، اگر همیشه آیه ی یاس در گوش خود بخوانید،

مایوس و ناامید خواهید بود

و اگر به خود بگویید که می توانیدحتماً خواهید توانست

و موفق خواهید شد. از همین امروز سعی کنید افکار

منفیتان را با افکار مثبت

جایگزین کنید.

من خودم از دوران کودکی همین تمرین را انجام

داده ام و به جنگ افکار منفیم رفته ام. به همین روش

توانسته ام ترس هایم را برطرف کرده، اختلال غذاییم را درمان کرده

و از آنچه که هستم احساس غرور کنم. به همین طریق بوده که خلاء درونیم

از رنگ های زیبا پوشیده شده و سایه های تردید از دلم رخت بربسته.

و از آن زمان به بعد با اتفاقات زندگی، چه

خوب و چه بد، به طریقی یکسان برخورد می کنم و جهان

را از فلسفه ی زندگی خودم می نگرم.

من می دانم که هستم،

و می دانم که برای تغییر به چه چیزهایی نیاز دارم و چشمم همیشه

روی پاداش و نتیجه کارهایم است. هر روز سعی می کنم بیشتر شبیه به

خدا شوم، درصورت امکان به دیگران کمک می کنم و به عشق

خداوند به خودم ایمان دارم. شما چطور؟

آیا به آنچه که هستید ایمان دارید؟

راه های زیادی برای شناخت خود پیش رویتان است

. پس سعی کنید

هر روز بهتر از دیروز باشید.